+|دلتنگی ها |
برچسب:
غزل,
عاشقانه
(دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱; 14:32) نویسنده کریم شاهزاده رحیمی
برای خسته بودنم همیشه خواب خوب نیست
همیشه در درون دل، زمان غم غروب نیست
همیشه در دل زمین نمیتپد گدازهای
همیشه سنگ آذرین فراتر از رسوب نیست
از آن زمان که آفرید خدای عشق نام تو
خدای بتپرستها سفال و سنگ و چوب نیست
خزیده موریانهای درون خانهی دلم
همیشه میهمان دل صدای دارکوب نیست
تمامی بهارها به جز تو بازی هواست
چنان که جز خدا کسی مقلب القلوب نیست
شمال غربی زمین پر از وطن فروش شد
عجیب این که هیچ جا برایشان جنوب نیست
کریم شاهزاده رحیمی
محرم چیست؟ دانشگاه ظلم و فقر برچیدن
محرم چیست؟ درس مهر ورزیدن...
محرم چیست یعنی این که در تحریم آب حتی
از آنانی که میبندند راهت را نترسیدن
محرم چیست یعنی شایعات آغاز عاشوراست
بترس از باور چیزی به جز با چشم خود دیدن
سیاهی یا مسیحی یا امیر لشگر دشمن
نژاد و رنگ و قومیت رها کردن و بالیدن
اگر جُوُن سیاهی تو و یا هستی وهب یا حر
به پای بارگاه عشق جان خویش بخشیدن
محرم چیست اوج دوستی با او
که هست و نیستش را کرد فدای فهم و فهمیدن
و عاشورا که فرق عاشقی را با هوس فهماند
که فرق جانفشانی چیست با از عشق رقصیدن
محرم یعنی عاشورا فدایی ولایت باش
و یعنی خون خود با عشق پای یار پاشیدن
⚡ زمانهی عجیبی است
هر روز بیصبرانه
کودکان قدشان را اندازه میکنند
بسیاری از زنان دور بازویشان را
و بسیاری از مردان شعاع سینههایشان را
و بعضی از پدربزرگها و مادربزرگها روزهای تنهایی زندانشان را
و خدا روزهایی را که انسان هنوز برنگشته است را ...
بهار ۱۴۰۱
ای روشنی روز در آئینهی شبها
از تاب و تب عشق تو بیتابی تبها
ای مادرتان ماه ، پدر حضرت خورشید
والاتر از اوج همهی اصل و نسب ها
ای گریه برای لب عطشان تو منجی
آنگاه که جان میرسد آهسته به لبها
اصلاحگریهای عطشناک تو برده
آبِ روی بازاری اصلاحطلب ها
از راز عجیب تو شب اول دنیا
روی لب جن و ملک افتاده عجبها
مانند مسیحا تو به هر مرده شفایی
بیخود نشدی ماه و مسیحای وهبها
زمزم ز عطش سوخت زمین بند زمان شد
شد کعبه گرفتار هجوم مکعب ها
از ملت راحت طلب و ظلمت حکام
شد کرب و بلا ساخته در رنج و تعب ها
تا هست زمینی و زمان مال حسین است
کمیابترین ناب ترین عرض ادب ها