شعر سرخ و سپید شیعیان یمن بر آخرین برگ سیاه تاریخ

 چه بی پروا می تازد جلاد !

 

چرا می ترسد کودک ؟!

مگر سایتهای حقوق بشر را ندیده است ؟ 

مگر اعلانیه حقوق کودک را نخوانده است ؟ 

پس چرا می ترسد ؟! 

مگر نمی داند که پریزدنت اوباما طرفدار حقوق کودکان است ؟!

مگر نمی داند که شیرین عبادی حتی فکر حقوق جنسی او را هم کرده است ؟ 

پس چرا می ترسد ؟! 

مگر نمی داند هواپیماهای عربستان و آمریکا پر از بمب است تا روی سر آدمهای بد بریزد ؟! 

پس چرا می ترسد ؟! 

مگر حقوق خود را از یونیسف نگرفته است ؟ 

 

چرا می میرد نوزاد ؟! 

مگر نمی داند که یک عده در اروپا با سقط جنین مخالفت کرده اند ؟!  

مگر نمی داند که همه دارند با آنفلوانزاهای مرغی و خوکی و گاوی مبازه می کنند ؟! 

مگر نمی داند ....................... !!؟؟ 

پس چرا می ترسد ؟!

 

چه بی پروا می تازد جلاد ؟!

آیا نگاه مظلومانه و دوست داشتنی کودکی را که در زیر آوارهای بمب فسفریش در خون خود خواهد غلتید نمی بیند ؟ 

آیا صدای خرد شدن استخوان انسانیت را نمی شنود  ؟!

آیا بوی خون را استشمام نمی کند ؟!

مگر در رگهایش به جای جون جریان برق جاری است ؟ 

مگر در سینه اش به جای دل ... ! 

او هیچ وقت درد و سختی در خود حس نکرده است ؛ پس حق دارد دردهای دیگران را بازی بداند!